ترکعادت های بد انگیزه میخواد دوست من
پیرم را دراورد این فکر
این چه تکرار احمقانه ای است ازبشر
تا کی تحمل این جبر این همه درد و حسرت و فقر
این تولد و این مرگ
و این مرگ
هیچ یک از ما نمیدانیم چه میخواهیم از زندگی
تنها با قراردادهای مسخره روابط مسخره تر خودمان را شکل می دهیم
هر روز تکثیر می شویم در قالب انسان
عاری از هرگونه تفکر
و هرروز گرد این نقاط میچرخیم
عشق هدف آرامش لذت قدرت رفاه
و تمام کلماتی از این قبیل که ساختیم تا بفهمیم حقیقت بودن ما چیست
اما مگر کسی از ما توقع اندیشیدن دارد
پس پیش به سوی خوشبختی
هه خوشبختی
یادم میآید یک شب طبق معمول همیشه قبل از خواب
بیخوابی سراغم امد
کفشهایمرا پوشیدم و رفتم قدمی بزنم
اما این بار چند ساعتی میشد که راه میرفتم
یک مرتبه ایستادم
از شدت سوزش انگشتان پا هایم
به اطرافم نگاه می کم مات و مبهوت
تیر چراغ برقی که روشنایی اش آرام می سوخت
باران که از لابلای موهای سرم در چشمم سرازیر بود
پارکی که در زیر پای برگهای پاییزی جان باخته بود
خانه های خاموش و چراغ اتاق نگهبانی کتابخانه ای که پشت سر من بود
و زردی ان در چشممیطد
بخاری که از دهنم خارج میشد
و سکوتی که هم جان می گرفت و هم جان می بخشید
و سوزی که تا عمق استخوان می رفت
اینها همه تصویری از تو جلوی چشمانم نمایان می کرد
نمیدانم چرا
نمیدانم تو آنجا چکار میکردی
اما ارچه بود تو بودی
تو یعنی همان مرز بین حقیقت تا رویای من
تو
قطره های باران بر روی کفش هایم میکوبید
خیره شدم به کفشها
خسته بودم
خسته بودم از فهمیدن و دانستن
از تظاهر به زنده بودن و اما هر لحظه هزاران بار مردن
زیر لب آرام زمزمه میکردم
در گور سرد من دیگر نمیشود دستی به گیتار کشید و شعری نوشت
پایان مردی تنها جشن موریانه ها
نابودی سلول به سلول خشت به خشت
و همانطور که کفشهایم را نگاه میکردم
متوجه شدم چقدر شبیه کفشهایم هستم
شروع کردم از خودم سوال پرسیدن
تقریبا برای رسیدن به هر مقصد و مکانی کفش ها لازم هستند
اما چرا به محض رسیدن آنها را پشت سر میگذارند
در انتظار همچون من
من چه موجود عجیبی چه دنیای غریبی
چقدر درد دارد این من و چقدر تلخ است انتظار کشیدن
که شاید ظاهر شود دوباره آن منی که دلم برایش تنگ است
و بگوید بس کن دیوانه
هیچ دستی برای لمس دستان تو نیست
هیچ فهمی برای درک هذیان تو نیست
و هیچ قلبی نمی تپد برای کسی که با کفش هایش حرف میزند
حرف میزدم با کفش هایم
حرف میزدم
مگر من سفر نکردم و نگذشتم از تمام وابستگی های خود
با پای خسته از آسمان و خورشید و دریا
اما چرا من هرچی می رفتم نزدیکتر میشدم به آنهایی که قلب مرا شکستند
ناگهان کفشهایم گفتند
اشک هایت را پاککن
خیلی از آدمها از بوی بد پا هم کثیف تر هستند
یادشان میرود کفش ها چقدر تحمل شان می کنند
و این تحمل کردن است که عمر مارا کوتاه کرده و عمر پاها را طولانی و البته لذت بخش
من هم ارام گفتم
نمیدانم پای بی وفای من کجاست
اما میدانم با کفش دیگزی و دیگری و دیگری روزگار خود را میگدراند .
متن آهنگ های مرتبط
متن آهنگ عشق دیوونه ی من مرتضی بهاری
متن آهنگ گو کجایی مرتضی ریاحی
متن آهنگ دلشوره آرون افشار
متن آهنگ رویای جوانی مسعود حاتمی
متن آهنگ محتاجم موری ساکت
متن آهنگ نمکی مجید تربتی
متن آهنگ وابستگی محسن ابراهیم زاده
متن آهنگ نمیشه بگذرم از فرشید و مصطفی
متن آهنگ یاد تو میندازه مهدی قاسمی
متن آهنگ دل ای دل مهدی رجبی
متن آهنگ مگه دست منه امین پاشا و مهرداد اسدی
متن آهنگ جدایی میلاد موسوی
متن آهنگ چه جوری دلت اومد مرتضی اشرفی
متن آهنگ تاوان محمد شمس و محسن خالقی
متن آهنگ قرار مهدی احمدوند
متن آهنگ چه حالی مصطفی مولا
متن آهنگ نرو معین رمضان
متن آهنگ بی بهونه مهدی قنبری
آخرین متن آهنگ ها
متن آهنگ ماکان بند به نام با تو
متن آهنگ سعید کرمانی به نام داغونم
متن آهنگ مهدی احمدوند به نام جاده های اشک
متن آهنگ حمید صفت به نام الو خدا
متن آهنگ امین حبیبی به نام بی رحم
متن آهنگ معین زد به نام بماند
متن آهنگ هوروش بند به نام نبین الان خستم
متن آهنگ آرمان گرشاسبی به نام تو را جویم
متن آهنگ رضا صادقی به نام رد پا
متن آهنگ راغب به نام دل دیوونه
متن آهنگ بابک جهانبخش به نام حیف
متن آهنگ شهرام شکوهی به نام نازنین
متن آهنگ احمد سعیدی به نام شاه کلید
متن آهنگ رضا یزدانی به نام تیغ و ترمه
متن آهنگ رضا بهرام به نام نگار
متن آهنگ علیرضا طلیسچی به نام ای دل غافل
متن آهنگ حمید طالب زاده به نام آشوب
متن آهنگ امیرحسین افتخاری به نام پریزاد